اسماعیل‌ بن‌ احمد سامانى‌

اسماعیل‌ بن‌ احمد سامانى‌



اِسْماعیل‌ِ بْن‌ِ اَحْمَدِ سامانى‌، ابوابراهیم‌ (شوال‌ 234- صفر 295/مة 849 - نوامبر 907م‌)، امیر سامانى‌ و بنیان‌گذار دولت‌ بزرگ‌ سامانیان‌. اطلاعات‌ ما دربارة احوال‌ اسماعیل‌ ، خاصه‌ پیش‌ از مرگ‌ برادرش‌ امیر نصر، بیشتر مبتنى‌ بر تواریخ‌ محلى‌ و دودمانى‌ ایران‌، به‌ویژه‌ تاریخ‌ بخارای‌ نرشخى‌ است‌، اما آثاری‌ چون‌ وفیات‌ الاعیان‌ ابن‌ خلکان‌ که‌ روایات‌ خود را به‌ تصریح‌ از اخبار خراسان‌ سلامى‌ برگرفته‌، و الکامل‌ ابن‌ اثیر که‌ به‌ احتمال‌ بسیار از همان‌ کتاب‌ استفاده‌ کرده‌، نیز حاوی‌ نکات‌ مهمى‌ هستند. مآخذ کهن‌تر چون‌ تاریخ‌ طبری‌ و مروج‌ الذهب‌ مسعودی‌ که‌ مرکز خلافت‌ اسلامى‌ و وقایع‌ مربوط به‌ آن‌ را بیشتر به‌ دیده‌ مى‌گرفته‌اند، در آنجا که‌ وضع‌ سیاسى‌ دولت‌ امیراسماعیل‌ به‌گونه‌ای‌ با دستگاه‌ خلافت‌ ارتباط مى‌یافت‌، خاصه‌ دربارة زمان‌ وقوع‌ بسیاری‌ از حوادث‌ که‌ در تواریخ‌ دیگر مغشوش‌ و متناقض‌ است‌، اطلاعاتى‌ دقیق‌ به‌دست‌ مى‌دهند. با اینهمه‌، دربارة روابط و جنگهای‌ امیراسماعیل‌ با صفاریان‌ و زیدیان‌، کتابهایى‌ چون‌ تاریخ‌ طبرستان‌، تاریخ‌ سیستان‌ و دیگر تاریخهای‌ عصر غزنوی‌ چون‌ زین‌الاخبار و تاریخ‌ یمینى‌ را نمى‌توان‌ نادیده‌ گرفت‌. دربارة خوی‌ و روش‌ مُلک‌داری‌ امیراسماعیل‌ هم‌ جز آثار یاد شده‌، رجوع‌ به‌ منابعى‌ چون‌ تاریخ‌ قزوین‌ رافعى‌، سیاست‌نامه‌، آثار ثعالبى‌، تاریخ‌ بیهق‌ على‌ بیهقى‌ و الانساب‌ سمعانى‌ خالى‌ از فایده‌ نیست‌. به‌ هرحال‌ دربارة اسماعیل‌، پیش‌ از امارتش‌ بر بخارا، فقط مى‌دانیم‌ که‌ در فرغانه‌ زاده‌ شد و 16 ساله‌ بود که‌ پدرش‌ امیراحمد بن‌ اسد بن‌ سامان‌ خُدات‌ - امیر سمرقند و فرغانه‌ از سوی‌ طاهریان‌ - درگذشت‌ (250ق‌) و برادرش‌ نصر بن‌ احمد (ه م‌) از سوی‌ طاهر بن‌ عبدالله‌ (حمزه‌، 177) امارت‌ یافت‌. امیرنصر این‌ برادر کهتر را نیک‌ مى‌نواخت‌ و رعایت‌ مى‌کرد و اسماعیل‌ نیز در خدمت‌ او روزگار مى‌گذرانید (نرشخى‌، 106؛ قس‌: بارتولد 228 ، که‌ به‌ استناد همین‌ منبع‌ اسماعیل‌ را «صاحب‌ الشُرَط» امیرنصر دانسته‌ است‌. درحالى‌ که‌ این‌ شغل‌ مربوط به‌ پس‌ از این‌ تاریخ‌ است‌). در این‌ ایام‌ یعقوب‌ لیث‌ صفار با طاهریان‌ (ه م‌) بر سر خراسان‌ نزاع‌ داشت‌ و چون‌ در 259ق‌ ایشان‌ را براند، بخارا هم‌ مانند شهرهای‌ خراسان‌ دچار آشوب‌ شد (همو، و در ربیع‌الاول‌ 260 حسین‌ بن‌ طاهر طایى‌ که‌ به‌ احتمال‌ از طاهریان‌ بود (همانجا)، از خوارزم‌ بیامد و بخارا را گرفت‌ و نهب‌ و غارت‌ بسیار کرد، اما مردم‌ به‌ مقابله‌ برخاستند و او نیز سرانجام‌ شهر را رها کرد و گریخت‌. ظاهراً پس‌ از آن‌ حکومت‌ شهر به‌ دست‌ حسین‌ بن‌ محمد خوارجى‌ افتاد که‌ خطبه‌ به‌ نام‌ امیرصفاری‌ کرد (نرشخى‌، 106- 108). حسین‌ بن‌ محمد خوارجى‌ را از جملة سران‌ خوارج‌ و از یاران‌ یعقوب‌ لیث‌ خوانده‌اند که‌ در این‌ ایام‌ ادارة شهر را به‌دست‌ گرفته‌ بود و با مدعیان‌ نزاع‌ مى‌داشت‌ (بارتولد، همانجا؛ فرای‌، 63). افزون‌ بر آن‌ دامنة کشمکش‌ رافع‌ بن‌ هرثمه‌، سردار پیشین‌ طاهریان‌ با یعقوب‌ در خراسان‌ که‌ تا بخارا نیز کشیده‌ شده‌ بود، بیش‌ از پیش‌ باعث‌ آشفتگى‌ اوضاع‌ مى‌شد. از این‌رو، برخى‌ از بزرگان‌ شهر به‌ پیشوایى‌ ابوعبدالله‌ فقیه‌، پسر خواجه‌ ابوحفص‌ کبیر، از امیرنصر در سمرقند خواستند تا امیری‌ بر بخارا بگمارد. او نیز برادر خود اسماعیل‌ را بدانجا فرستاد. اسماعیل‌ بیامد و در حدود بخارا در کرمینه‌ فرود آمد. اما چون‌ شنید در بخارا شورشى‌ شده‌، بیمناک‌ برجای‌ بماند تا اشراف‌ بخارا به‌ استقبال‌ آمدند و او دلگرم‌ شد. همانجا برآن‌ شدند که‌ اسماعیل‌ امیر بخارا باشد و حسین‌ خوارجى‌ به‌ نیابت‌ از او در شهر حکم‌ راند. پس‌ از ا¸ن‌ اسماعیل‌ در رمضان‌ 260 (قس‌: طبری‌، 9/514؛ نیز ابن‌ اثیر، الکامل‌، 7/280، ذیل‌ وقایع‌ سال‌ 261ق‌)، وارد بخارا شد، اما بى‌درنگ‌ حسین‌ خوارجى‌ را که‌ گویا در آن‌ شورش‌ دست‌ داشت‌، گرفت‌ و خود به‌ استقلال‌ در شهر مستقر شد (نرشخى‌، 108، 109). گفته‌اند که‌ چون‌ اسماعیل‌ به‌ بخارا رفت‌، «عمل‌» خوارزم‌ را هم‌ از رافع‌ بن‌ هرثمه‌ امیر خراسان‌ گرفت‌ (ابن‌اثیر، همان‌، 7/281). در همین‌ ایام‌ موفق‌ عباسى‌ منشور حکومت‌ ماوراءالنهر را به‌ امیرنصر فرستاد و در بخارا به‌ نام‌ او و نایبش‌ اسماعیل‌ خطبه‌ کردند (نرشخى‌، همانجا). اسماعیل‌ پس‌ از چندی‌ برادر دیگر خود یحیى‌ را در بخارا نشاند و خود به‌دستور امیرنصر به‌ سمرقند رفت‌. امیرنصر را این‌ کار خوش‌ نیامد و با اسماعیل‌ سخن‌ نگفت‌ و اعتنا نکرد، اما شرطگى‌ سمرقند بدو داد تا اینکه‌ برخى‌ از امرا وساطت‌ کردند و امیرنصر با آنکه‌ نسبت‌ به‌ وفاداری‌ اسماعیل‌ بدگمان‌ شده‌ بود، او را به‌ بخارا بازگردانید (همو، 110، 111). این‌بار اسماعیل‌ با دشواریهای‌ فزون‌تری‌ روبه‌رو شد. چه‌، گذشته‌ از آنکه‌ خود را از درون‌ و بیرون‌ شهر مورد تهدید مى‌دید، مى‌بایست‌ بدگمانى‌ برادر را نیز که‌ بى‌گمان‌ او را در سرکوب‌ مخالفانش‌ یاری‌ نمى‌رسانید، دفع‌ کند. در همین‌ ایام‌ حسین‌ بن‌ طاهر باز به‌ بخارا تاخت‌ و اسماعیل‌ که‌ نخستین‌بار مستقیماً به‌ جنگ‌ دست‌ مى‌یازید، او را در هم‌ شکست‌. آنگاه‌ دسته‌های‌ راهزن‌ اطراف‌ بخارا را که‌ همواره‌ به‌ شهر مى‌تاختند، سرکوب‌ کرد. سپس‌ گروهى‌ از اشراف‌ و ثروتمندان‌ بخارا را که‌ مى‌پنداشت‌ مانع‌ چیرگى‌ او برکارها شوند، با حیله‌ای‌ به‌ سمرقند فرستاد و از امیرنصر خواست‌ تا آنان‌ را همانجا نگاه‌ دارد. این‌ کسان‌ همانجا بودند تا کار اسماعیل‌ سامان‌ گرفت‌ و به‌ بخارا بازگشتند (همو، 110-113؛ نیز نک: بارتولد، 85، 86). اسماعیل‌ همچنان‌ در بخارا فرمان‌ مى‌راند تا در 272ق‌ امیرنصر، بدان‌ سبب‌ که‌ اسماعیل‌ خراج‌ به‌ سمرقند نمى‌فرستاد، لشکر به‌ بخارا برد. اسماعیل‌ شهر را رها کرد و به‌ فَرَب‌ رفت‌ و از رافع‌ بن‌ هرثمه‌ مدد خواست‌ و او نیز با سپاه‌ نزد اسماعیل‌ آمد. اما چون‌ روستاهای‌ بخارا همه‌ تابع‌ امیرنصر بودند، لشکر اسماعیل‌ و رافع‌ دچار بى‌برگى‌ شد و قحط سال‌ نیز بیامد و کار را بر ایشان‌ تنگ‌ کرد. سرانجام‌، رافع‌ میان‌ دو برادر وساطت‌ کرد و در 273ق‌ کار به‌ صلح‌ انجامید، بر آن‌ قرار که‌ اسماعیل‌ عامل‌ خراج‌ بخارا باشد و هر سال‌ نیم‌ میلیون‌ درهم‌ به‌ سمرقند بفرستد و نام‌ خود از خطبه‌ بیفکند (نرشخى‌، 113- 115). به‌روایت‌ ابن‌ اثیر (همانجا) تخلیط سخن‌چینان‌ بود که‌ باعث‌ جنگ‌ میان‌ دو برادر شد و حمّویة بن‌ على‌ از امرای‌ اسماعیل‌ و فرستادة او نزد رافع‌ که‌ مى‌اندیشید دعوت‌ رافع‌ به‌ بخارا ممکن‌ است‌ ماوراءالنهر را همه‌ به‌ کف‌ او افکند و چیرگى‌ جوید، نهانى‌ او را واداشت‌ تا میان‌ دو برادر صلح‌ برقرار کند. اشارة صاحب‌ تاریخ‌ سیستان‌ به‌ حملة لشکریان‌ محمد بن‌ عمرو صفاری‌ به‌ رافع‌ بن‌ هرثمه‌ و مددجویى‌ او از امیرنصر و گسیل‌ شدن‌ اسماعیل‌ به‌ یاری‌ او (ص‌ 244) که‌ در تواریخ‌ دیگر ذکری‌ از آن‌ نیست‌، مى‌بایست‌ درحدود همین‌ تاریخ‌ اتفاق‌ افتاده‌ باشد، اما نمى‌دانیم‌ پیش‌ از نزاع‌ اسماعیل‌ با امیرنصر بوده‌، یا پس‌ از آن‌. به‌ هرحال‌، اسماعیل‌ باز خراج‌ نفرستاد و وساطت‌ رافع‌ نیز سود نداد و امیرنصر دوباره‌ روی‌ به‌ بخارا نهاد. اسماعیل‌ لشکر سمرقند بشکست‌ و برادر را گرفتار کرد (نیمة جمادی‌الا¸خر 275)؛ اما او را بسى‌ محترم‌ داشت‌ و عذر تقصیر خواست‌ و به‌ اطاعتش‌ گردن‌ نهاد و او را به‌ سمرقند بازگردانید و خود به‌ نیابت‌ از او در بخارا بماند (نرشخى‌، 115- 118؛ ابن‌اثیر، الکامل‌، 7/282؛ قس‌: گردیزی‌، 323). از این‌رو، 4 سال‌ بعد که‌ امیرنصر به‌ سمرقند درگذشت‌(جمادی‌الاول‌ 279)،پیشاپیش‌اسماعیل‌ را حکومت‌ سراسر قلمرو خود داد و برادران‌ دیگر را به‌ اطاعت‌ از او وصیت‌ کرد. امیراسماعیل‌ نیز به‌ سمرقند رفت‌ و احمد بن‌ نصر را به‌ نیابت‌ از خود امارت‌ آن‌ دیار داد. در همین‌ ایام‌ (محرم‌ 280) خلیفه‌ معتضد هم‌ منشور حکومت‌ ماوراءالنهر به‌ اسماعیل‌ فرستاد (نرشخى‌، 118؛ طبری‌، 10/30؛ ابن‌اثیر، همان‌، 7/456). اسماعیل‌ نیز بى‌درنگ‌ به‌ ترکستان‌ هجوم‌ برد و فرمانروای‌ آن‌ دیار را درهم‌ شکست‌ و با اسیران‌ و غنایم‌ بسیار بازگشت‌ و خبر آن‌ به‌ بغداد رسید (مسعودی‌، 4/260؛ طبری‌، 10/34؛ ابن‌اثیر، همان‌، 7/464- 465). به‌روایت‌ دقیق‌تر نرشخى‌ (همانجا)، اسماعیل‌ در این‌ جنگ‌، شهر طراز (تَلَس‌) در ترکستان‌ را گشود و کلیسای‌ بزرگ‌ آنجا را به‌ مسجد بدل‌ کرد و امیر آن‌ شهر و بسیاری‌ از دهقانان‌ آن‌ دیار اسلام‌ آوردند (نیز نک: بارتولد، 87). سپس‌ خاندان‌ سلطنتى‌ قدیم‌ اسروشنه‌ (ه م‌) را برانداخت‌ و آن‌دیار را به‌ قلمرو خود افزود (همو، .(224 مهم‌ترین‌ واقعة این‌ دوره‌ که‌ خراسان‌ را به‌ دامان‌ امیر اسماعیل‌ افکند و دروازة طبرستان‌ و گرگان‌ را هم‌ بر او گشود، هجوم‌ عمرو بن‌ لیث‌ صفار به‌ ماوراءالنهر بود که‌ به‌ ناکامیش‌ انجامید. عمرولیث‌ که‌ در 279ق‌ به‌ جای‌ رافع‌ بن‌ هرثمه‌ از خلیفه‌ معتضد فرمان‌ امارت‌ خراسان‌ گرفته‌ بود (ابن‌اثیر، همان‌، 7/457)، سرانجام‌، بر رافع‌ دست‌ یافت‌ و او را به‌ قتل‌ رساند و از خلیفه‌ امارت‌ ماوراءالنهر نیز طلب‌ کرد (همان‌، 7/500 - 501). خلیفه‌ نخست‌ نپذیرفت‌، اما سپس‌ فرمان‌ امارت‌ به‌نام‌ او نوشت‌ (ابن‌ خلکان‌، 6/425- 426، به‌ نقل‌ از سلامى‌؛ قس‌: تاریخ‌ سیستان‌، 253- 255) و در اواخر محرم‌ 285 فرمان‌ امارت‌ عمرو و عزل‌ اسماعیل‌ در بغداد خوانده‌ شد (طبری‌، 10/67). به‌ روایت‌ نرشخى‌ (ص‌ 119-121) عمرو بى‌درنگ‌ ابوداوود امیر بلخ‌ و احمد بن‌ فریغون‌ امیر گوزگانان‌ و امیر اسماعیل‌ را به‌ اطاعت‌ خواند. آن‌دو به‌ فرمانش‌ گردن‌ نهادند و اسماعیل‌ به‌ تدارک‌ جنگ‌ برخاست‌. عمرو که‌ گویا هراسى‌ در دلش‌ افتاده‌ بود، خواست‌ اسماعیل‌ را به‌ نیابت‌ از خود بر حکومت‌ ماوراءالنهر ابقا کند، اما اسماعیل‌ نپذیرفت‌ و فرستادگان‌ او را به‌ خواری‌ بازگردانید. ا¸نگاه‌ عمرو آمادة جنگ‌ شد و لشکری‌ که‌ مورخان‌ در نام‌ فرماندهان‌ متعدد آن‌ اختلاف‌ دارند (همو، 121؛ گردیزی‌، 317؛ تاریخ‌ سیستان‌، 253)، به‌ مقابل‌ اسماعیل‌ فرستاد. سپس‌ هم‌ محمد بن‌ بشر را با لشکر به‌ مدد ایشان‌ روانه‌ کرد و خود به‌ نیشابور ماند. اسماعیل‌ برای‌ ممانعت‌ از عبور لشکر عمرو از جیحون‌، خود به‌ آن‌ سوی‌ رود رفت‌ و ایشان‌ را بشکست‌ (شوال‌ 286، قس‌: همان‌، 254؛ نیز ابن‌اثیر، همان‌، 7/501، که‌ در وقایع‌ 287ق‌ از این‌ واقعه‌ یاد کرده‌ است‌). برخى‌ از سرداران‌ عمرو اسیر و مقتول‌ گشتند، اما اسماعیل‌ با بقیة لشکر به‌ نیکى‌ رفتار کرد و ایشان‌ را بازگردانید و خود به‌ بخارا رفت‌ (نرشخى‌، همانجا؛ تاریخ‌ سیستان‌، 253-254؛ ابن‌ اثیر، همان‌، 7/500 -501). به‌ یک‌ روایت‌ ( تاریخ‌ سیستان‌، 254- 255) عمرو پس‌ از این‌ واقعه‌ از خلیفه‌ حکومت‌ ماوراءالنهر خواست‌ و خلیفه‌ معتضد پذیرفت‌ و در عین‌ حال‌، به‌ اسماعیل‌ نامه‌ فرستاد و او را بر حکومت‌ ماوراءالنهر ابقا کرد. چنین‌ مى‌نماید که‌ خلیفه‌ در این‌ وقت‌ برای‌ انحراف‌ عمرو از اندیشة حمله‌ به‌ عراق‌، بى‌میل‌ نبود که‌ او را متوجه‌ ماوراءالنهر کند و با حریفى‌ چون‌ اسماعیل‌ دراندازد. روایت‌ ابن‌ فقیه‌ (ص‌ 312) مبنى‌ بر آنکه‌ خلیفه‌، عمرو و هم‌ اسماعیل‌ را برضد یکدیگر تحریک‌ مى‌کرد و اشاره‌ای‌ که‌ در سیاست‌نامه‌ (نظام‌الملک‌، 24) در این‌باره‌ هست‌، مى‌تواند مؤید این‌ معنى‌ باشد. ابن‌ عمرانى‌ (ص‌ 112) نیز آورده‌ است‌ که‌ اسماعیل‌ به‌دستور خلیفه‌ به‌ جنگ‌ عمرو رفت‌. به‌ هرحال‌، عمرو پس‌ از این‌ شکست‌ باز به‌ تجهیز لشکر پرداخت‌ و از نیشابور به‌ سوی‌ بلخ‌ رفت‌. اسماعیل‌ به‌ وی‌ نوشت‌ که‌ به‌ قلمرو وسیع‌ خود بسنده‌ کند و ماوراءالنهر را بدو واگذارد. عمرو نپذیرفت‌ و اسماعیل‌ هم‌ لشکری‌ بزرگ‌ از همة طبقات‌ مردم‌ بسیجید و به‌ سوی‌ بلخ‌ رفت‌ و عمرو را محاصره‌ کرد. این‌ بار عمرو خواهان‌ صلح‌ شد، ولى‌ اسماعیل‌ وقعى‌ ننهاد و دست‌ به‌ جنگ‌ زد. برخى‌ از یاران‌ و فرماندهان‌ لشکر عمرو به‌ اسماعیل‌ پیوستند و در همان‌ آغاز پیکار شکست‌ بر لشکر عمرو افتاد و خود او گریخت‌، اما چندان‌ دور نشده‌ بود که‌ گرفتار شد (طبری‌، 10/76؛ ابن‌ اثیر، الکامل‌، 7/500 -502؛ ابن‌ خلکان‌، 6/428؛ قس‌: حمدالله‌، 373). این‌ واقعه‌ در نیمة ربیع‌الاول‌ یا ربیع‌الا¸خر 287 رخ‌ داد (ابن‌ خلکان‌، 6/427، به‌ نقل‌ از سلامى‌؛ ابن‌ اثیر، همانجا؛ جرفادقانى‌، 200؛ قس‌: ابن‌ خلکان‌، 6/428، روایت‌ از ابن‌ ابى‌ طاهر؛ فرای‌، 138 ، که‌ از ذکر تاریخ‌ این‌ جنگ‌ در منابع‌ اظهار بى‌اطلاعى‌ کرده‌ است‌). چون‌ عمرو را به‌ نزد اسماعیل‌ آوردند، او را بنواخت‌ و نگاه‌ داشت‌ (نرشخى‌، 126) تا خلیفه‌ عمرو را از او طلب‌ کرد. اسماعیل‌ که‌ چندان‌ میلى‌ به‌ این‌ کار نداشت‌ (همانجا)، او را میان‌ ماندن‌ و رفتن‌ به‌ بغداد مخیر گردانید و عمرو خواهان‌ رفتن‌ به‌ بغداد شد (طبری‌، 10/83). به‌ روایت‌ سلامى‌، گسیل‌ داشتن‌ عمرو به‌ بغداد در 288ق‌، پس‌ از آنکه‌ خلیفه‌ تاج‌ و خلعت‌ و منشور حکومت‌ خراسان‌ را با رسولى‌ به‌ اسماعیل‌ فرستاد تا عمرو را به‌ بغداد آورد، رخ‌ داد (ابن‌ خلکان‌، 6/427- 428؛ گردیزی‌، 319؛ قس‌: نرشخى‌، 127؛ میرخواند، 4/35). کوتاه‌ زمانى‌ پس‌ از شکست‌ امیر صفاری‌، محمد بن‌ زید که‌ بر خلیفه‌ شوریده‌، و بر طبرستان‌ غلبه‌ یافته‌ بود، طمع‌ در خراسان‌ بست‌ و لشکری‌ بزرگ‌ مهیا ساخت‌. اسماعیل‌ او را از هجوم‌ به‌ خراسان‌ منع‌ کرد و چون‌ سود نداد، محمد بن‌ هارون‌ - نایب‌ پیشین‌ رافع‌ بن‌ هرثمه‌ در خراسان‌ - را به‌ مقابله‌ فرستاد. محمد بن‌ هارون‌ او را در گرگان‌ بشکست‌ و محمد بن‌ زید زخمى‌ برداشت‌ و براثر آن‌ بمرد؛ یا به‌ روایتى‌ ابن‌ هارون‌ او را بکشت‌ و سرش‌ را به‌ بخارا بفرستاد. سپس‌ پسر او ابوالحسن‌ زید را گرفته‌، در شوال‌ 287 نزد اسماعیل‌ فرستاد (طبری‌، 10/81؛ صابى‌، 22؛ ابن‌ اسفندیار، 1/256-257؛ قس‌: مرعشى‌، 299-300، که‌ اسماعیل‌ را مدعى‌ تصرف‌ طبرستان‌ و آغازگر جنگ‌ خوانده‌ است‌). محمد بن‌ هارون‌ پس‌ از این‌ فتح‌، از سوی‌ اسماعیل‌ امارت‌ گرگان‌ و طبرستان‌ یافت‌ (گردیزی‌، 323). چند ماه‌ بعد طاهر بن‌ محمد صفاری‌ نوادة عمرولیث‌ به‌ انتقام‌ خون‌ نیای‌ خود برخاست‌ و لشکریان‌ مزدور فارس‌ و اهواز را هم‌ به‌ شورش‌ برضد خلیفه‌ واداشت‌ و عامل‌ او را براند. خلیفه‌ در جمادی‌ الا¸خر 288 از بغداد مالها به‌ خراسان‌ نزد اسماعیل‌ فرستاد تا تدارک‌ دفع‌ طاهر کند و بخشى‌ از خراج‌ ایالت‌ جبال‌ را نیز بر آن‌ افزود. اسماعیل‌ هم‌ به‌ حیله‌ای‌ طاهر را از فارس‌ بیرون‌ راند و طغیان‌ او فرو نشست‌ (مسعودی‌، 4/179-180؛ طبری‌، 10/84؛ ابن‌ اثیر، همان‌، 7/509). در همین‌ ایام‌ حسن‌ بن‌ على‌، ملقب‌ به‌ ناصر کبیر در دیلمان‌ و گیلان‌ به‌ خونخواهى‌ محمد بن‌ زید برخاست‌ و به‌سوی‌ آمل‌ آمد. اسماعیل‌ پسر خود احمد و عموزاده‌اش‌ ابوالعباس‌ عبدالله‌ بن‌ محمد بن‌ نوح‌ را به‌ دفع‌ او فرستاد و آنان‌ ناصرکبیر را بشکستند و دو تن‌ از امرای‌ گیل‌ و دیلم‌ - امیر کاکى‌ پدر ماکان‌، و امیر فیروزان‌ شکوری‌ پدر حسن‌ فیروزان‌ - که‌ با ناصرکبیر هم‌ داستان‌ بودند، به‌ قتل‌ رسیدند و ناصرکبیر به‌ دیلمان‌ بازگشت‌. اسماعیل‌ پس‌ از آن‌ امارت‌ طبرستان‌ را به‌ ابوالعباس‌ عبدالله‌ داد (ابن‌ اسفندیار، 1/259-260) و خود سر در پى‌ محمد بن‌ هارون‌ نهاد که‌ سر به‌ شورش‌ برداشته‌، و به‌ دعوت‌ مردم‌ ری‌ بدان‌ سامان‌ رفته‌ (رجب‌ 289)، و والى‌ آنجا (الدتمش‌،اوکرتمش‌) را برانده‌ بود (طبری‌،10/88 - 89؛ ابن‌اثیر، همان‌، 7/517). اسماعیل‌ در ری‌ محمد بن‌ هارون‌ را بشکست‌ و ری‌ را که‌ پیش‌ از آن‌ خلیفه‌ امارتش‌ را به‌ او داده‌ بود، به‌ تصرف‌ آورد (همان‌، 7/522، 527؛ قس‌: یاقوت‌، 2/901) و حکومت‌ آنجا را به‌ ابوصالح‌ منصور بن‌ اسحاق‌، حامى‌ محمد بن‌ زکریای‌ رازی‌ داد (منهاج‌، 1/206؛ میرخواند، 4/35-36). محمد بن‌ هارون‌ به‌ قزوین‌ و سپس‌ به‌ دیلمان‌ رفت‌ (طبری‌، 10/96؛ قس‌: گردیزی‌، 323، 324) و به‌ ناصر کبیر پیوست‌ (ابن‌ اسفندیار، 1/262). به‌ روایت‌ رافعى‌ (2/289) اسماعیل‌ به‌ تعقیب‌ او وارد قزوین‌ شد و سپس‌ رو به‌ دیلمان‌ نهاد، اما ابن‌ اسفندیار (1/259) آورده‌ است‌ که‌ پس‌ از گریز ابن‌ هارون‌، اسماعیل‌ به‌ آمل‌ آمد و همانجا بماند. محمد بن‌ هارون‌ با جستان‌ پسر وهسودان‌ از دیلمان‌ قصد تصرف‌ طبرستان‌ کرد. ابوالعباس‌ عبدالله‌ سامانى‌ به‌ مقابله‌ رفت‌ و اسماعیل‌ پسر خود احمد بن‌ اسماعیل‌ سامانى‌ (ه م‌) را نیز به‌ مدد او فرستاد. ابوالعباس‌ لشکر محمد بن‌ هارون‌ و جستان‌ را در هم‌ شکست‌ (همو، 1/262) و در اواخر شعبان‌ 289 خبر این‌ شکست‌ به‌ بغداد رسید (طبری‌، 10/94؛ قس‌: اقبال‌، 120). چندی‌ بعد هم‌ پارس‌ کبیر، امیر جرجان‌ به‌ حیله‌ بر محمد بن‌ هارون‌ که‌ به‌ مرو (یا آمل‌) رفته‌ بود، دست‌ یافت‌ و او را به‌ بخارا فرستاد و در آنجا به‌ فرمان‌ اسماعیل‌ کشته‌ شد، و به‌ روایتى‌ او را به‌ زندان‌ افکندند و همانجا بود تا درگذشت‌ (ابن‌ اسفندیار، 1/263؛ ابن‌اثیر، همان‌، 7/527). ظاهراً درحدود همین‌ ایام‌ اسماعیل‌ هجوم‌ روسها را که‌ به‌ طبرستان‌ آمده‌، و خرابیها به‌ بار آورده‌ بودند، با ارسال‌ لشکری‌ دفع‌ کرد و ایشان‌ را به‌ کلى‌ برانداخت‌ (مرعشى‌، 302). پس‌ از آن‌ متوجه‌ ترکان‌ شد که‌ در این‌ زمان‌ لشکری‌ بزرگ‌ برای‌ حمله‌ به‌ ماوراءالنهر گرد آورده‌ بودند، و ایشان‌ را به‌ سختى‌ درهم‌ شکست‌ و فتح‌ نامة آن‌ در اواخر رجب‌ 290 در بغداد خوانده‌ شد (طبری‌، 10/116). اسماعیل‌ یک‌بار دیگر در 293ق‌ به‌ ترکستان‌ تاخت‌ و بخش‌ بزرگى‌ از آن‌ سرزمین‌ را تصرف‌ کرد (ابن‌ اثیر، الکامل‌، 7/547؛ ابن‌ کثیر، 11/101). ظاهراً آخرین‌ واقعة مهمى‌ که‌ در روزگار فرمانروایى‌ اسماعیل‌ و اندکى‌ پیش‌ از مرگش‌ در 295ق‌ رخ‌ داد، خروج‌ مردی‌ از قرامطه‌ در کوهپایة غور و غرجه‌ بود که‌ خلقى‌ کثیر بر او گرد آمدند. اسماعیل‌ یکى‌ از حاجبان‌ خویش‌ به‌ نام‌ تتش‌ را با لشکر بدان‌ سوی‌ فرستاد و او آن‌ قرمطى‌ را بشکست‌ و بکشت‌ (فصیح‌، 394). در این‌ روزگار فرمان‌ اسماعیل‌ در منطقة وسیعى‌ از مرزهای‌ ترکستان‌ چین‌ تا ری‌ روان‌ بود (اصطخری‌، 125؛ بیهقى‌، 118). در ماوراءالنهر افزون‌ بر خاک‌ اصلى‌، بخش‌ شمالى‌ خوارزم‌ یعنى‌ گرگانج‌ را نیز در دست‌ داشت‌ و از سکه‌های‌ این‌ عصر برمى‌آید که‌ چند دولت‌ کوچک‌ آسیای‌ مرکزی‌ را نیز منقرض‌ کرده‌، و سرزمینشان‌ را متصرف‌ شده‌ بود (فرای‌، .(138 از جملة اینها خاندان‌ افشین‌ را باید نام‌ برد که‌ تا 279ق‌ اسروشنه‌ را در دست‌ داشتند و پس‌ از آن‌ تاریخ‌ به‌ گواهى‌ سکه‌ها، اسماعیل‌ آن‌را به‌ قلمرو خود ضمیمه‌ کرد (بارتولد، 211 ، به‌ نقل‌ از مارکوف‌). در داخل‌ ایران‌ جز آنچه‌ یاد شد، شهرهای‌ معتبر دیگری‌ چون‌ اصفهان‌، کرمان‌، قزوین‌ و زنجان‌ تا عقبة حلوان‌ را هم‌ جزء متصرفات‌ او شمرده‌اند (مقدسى‌، 337؛ گردیزی‌، 324؛ میرخواند، 4/35). هم‌ از این‌روست‌ که‌ مورخان‌ او را بنیان‌گذار واقعى‌ و یا نخستین‌ فرمانروای‌ دولت‌ سامانیان‌ دانسته‌اند (مثلاً: نرشخى‌، 106؛ عتبى‌، 348) و تا آنگاه‌ که‌ بیمار شد و در 14 یا 15 صفر 295 درگذشت‌ (طبری‌، 10/137)، همواره‌ به‌ توسعة قلمرو و بسط نفوذ خویش‌ مى‌کوشید. در مُلک‌داری‌ هم‌ مردی‌ هوشمند و سیاستمدار و در عین‌ حال‌ سخت‌گیر بود و «در کار ملک‌ هیچ‌ محابا نکردی‌» (نرشخى‌، 127)، چنانکه‌ پسر خود احمد را به‌ اتهام‌ سستى‌ در یکى‌ از جنگهای‌ طبرستان‌ - که‌ اسماعیل‌ آنجا را دروازة ماوراءالنهر مى‌خواند - به‌ سختى‌ نکوهید و از حکومت‌ نیز معزول‌ کرد (نک: ه د، احمد بن‌ اسماعیل‌ سامانى‌) و نیز آنگاه‌ که‌ بر برادرش‌ امیرنصر چیره‌ شد، اگر با تیزبینى‌ و زیرکى‌ به‌ اطاعتش‌ گردن‌ نمى‌نهاد و کوس‌ استقلال‌ مى‌زد، چه‌ بسا دولت‌ نوخاستة سامانى‌ از همان‌ آغاز دچار تجزیه‌ و بلکه‌ انقراض‌ مى‌شد. رسیدگى‌ به‌ کار خلق‌ و دادگری‌ او نیز مشهور است‌ (بیهقى‌، 118؛ سمعانى‌، 3/201؛ ابن‌ اسفندیار، 1/259؛ رافعى‌، 2/289). وی‌ چندان‌ «آثار عدل‌ و سیرت‌ خوب‌ ظاهر کرد» (نرشخى‌، همانجا) که‌ در ایام‌ حیاتش‌ او را امیر عادل‌ لقب‌ دادند و چون‌ درگذشت‌، همواره‌ او را «امیر ماضى‌» مى‌خواندند (مثلاً همو، 82، 128؛ اقبال‌، 224) زیرا «مردی‌ عادل‌ِ منصف‌ خدا ترس‌ بود، جوانبخت‌ حق‌شناس‌» (شبانکاره‌ای‌، 21) و آنگاه‌ که‌ درگذشت‌، مکتفى‌ خلیفة بغداد او را یگانة روزگارش‌ خواند و بر فقدانش‌ افسوسها خورد (صفدی‌، 9/89؛ ابن‌ کثیر، 11/106). در جنگ‌ نیز جز دلیری‌، جوانمردیها از خود نشان‌ مى‌داد (نرشخى‌، 112، 121؛ ابن‌اثیر، همان‌، 7/504) و چنان‌ به‌ دلیری‌ و کفایت‌ خویش‌ اعتماد داشت‌ که‌ نمى‌گذاشت‌ باروی‌ بخارا را که‌ نگهداریش‌ مالى‌ گزاف‌ بر گردن‌ خلق‌ مى‌انداخت‌، مرمت‌ کنند و خود را باروی‌ بخارا مى‌خواند (نرشخى‌، 48). همین‌ بخارا را که‌ املاک‌ معتبرش‌ در دست‌ فرزندان‌ طغشاده‌ بخارا خدات‌ بود (همو، 11)، نخستین‌ بار اسماعیل‌ تختگاه‌ کرد (نک: اصطخری‌، 245- 246) و از همان‌ هنگام‌ روی‌ به‌ آبادانى‌ نهاد. ملکى‌ گرانبها در بخارا خرید و آباد کرد و بر موالیان‌ خود وقف‌ کرد و از آن‌ پس‌ به‌ جوی‌ موالیان‌ (مولیان‌) معروف‌ شد (نرشخى‌، 33، 39). نیز روستایى‌ کهن‌ به‌نام‌ برکه‌ در بخارا خرید و منافع‌ آن‌را بر علویان‌ و فقرا و وارثان‌ خود اختصاص‌ داد (همو، 22). جز آن‌ رباطهایى‌ در بیابانهای‌ اطراف‌ برای‌ حفظ امنیت‌ و اقامت‌ مسافران‌ بساخت‌ و اوقافى‌ بر آنها مقرر داشت‌ (صفدی‌، همانجا). مسجد جامع‌ بخارا را گسترش‌ داد و اوقافى‌ بر آن‌ نهاد (نرشخى‌، 39-40) و فى‌الجمله‌ بخارا چنان‌ آباد شد که‌ با بغداد رقابت‌ مى‌کرد و دانشمندان‌ از هر سو بدانجا مى‌رفتند. اسماعیل‌ امارت‌ ولایات‌ مهم‌ قلمرو خود را غالباً به‌ سامانیان‌ مى‌داد. چنانکه‌ گرگان‌ را به‌ پسر خود احمد، طبرستان‌ را به‌ پسر عمش‌ ابوالعباس‌ عبدالله‌، و ری‌ را به‌ پسر عم‌ دیگرش‌ ابوصالح‌ منصور بن‌ اسحاق‌ داد. این‌ منصور همان‌ کسى‌ است‌ که‌ محمد بن‌ زکریای‌ رازی‌ کتاب‌ طب‌ منصوری‌ خود را به‌ نام‌ او نوشت‌ (گردیزی‌، همانجا؛ یاقوت‌، 2/901). با آنکه‌ اسماعیل‌ بیشتر روزگار خود را در جنگها سپری‌ مى‌کرد، از توجه‌ به‌ دانشمندان‌ هم‌ غافل‌ نبود (سمعانى‌، همانجا؛ ابن‌ اثیر، الکامل‌، 7/282؛ سهمى‌، 441) و خود از امرای‌ دانشمند و ادیب‌ عصر به‌ شمار مى‌آمد (ثعالبى‌، ثمار...، 137). از پدرش‌ امیراحمد بن‌ اسد حدیث‌ روایت‌ مى‌کرد (سمعانى‌، همانجا؛ ابن‌اثیر، اللباب‌، 2/94) و کسانى‌ نیز از او حدیث‌ نقل‌ کرده‌اند (سهمى‌، 474). فقیه‌ و محدث‌ مشهور ماوراءالنهر، ابومحمد عبدالله‌ بن‌ محمد سبذمونى‌ (د 340ق‌)، فقیه‌ دربار امیر اسماعیل‌ بود (ملازاده‌، 36). دربارة دستگاه‌ اداری‌ سامانیان‌ در عصر اسماعیل‌ اطلاع‌ چندانى‌ در دست‌ نیست‌ و بررسى‌ این‌ معنى‌ که‌ تا چه‌ اندازه‌ متأثر از دیوان‌سالاری‌ بغداد بوده‌، و یا چه‌ مقدار ساختار بومى‌ داشته‌، محتاج‌ تحقیقى‌ جداگانه‌ است‌؛ اما از فهرست‌ کاتبان‌ و وزیران‌ برجسته‌ای‌ که‌ در این‌ عصر دولت‌ اسماعیل‌ را راه‌ مى‌برده‌اند، پیداست‌ که‌ براساس‌ محکمى‌ قرار داشته‌، و بى‌گمان‌ در تکوین‌ دستگاه‌ اداری‌ سلسله‌های‌ پسین‌ چون‌ غزنویان‌ و سلاجقه‌ مؤثر بوده‌ است‌. به‌ هرحال‌ ابوالفضل‌ بلعمى‌ مشهور، پدر ابوعلى‌ بلعمى‌ را وزیر اسماعیل‌ شمرده‌اند (فصیح‌، 382؛ خواندمیر، 108) که‌ به‌ گفتة فصیح‌ خوافى‌ (همانجا) از 287ق‌ یعنى‌ پس‌ از غلبة اسماعیل‌ بر عمرو لیث‌ وزارت‌ یافت‌. در این‌ باره‌ جای‌ تردید هست‌ و احتمالاً او وزارت‌ امیرنصر نوادة امیر اسماعیل‌ را برعهده‌ داشته‌ است‌ (مدرس‌، 347 به‌ بعد). ابوعبدالله‌ محمد بن‌ احمد جیهانى‌ را نیز وزیر اسماعیل‌ دانسته‌اند (بارتولد، 91). همچنین‌ ابوبکر نسفى‌ را وزیر اسماعیل‌ و پسر و نوادة او خوانده‌اند (مدرس‌، 346، به‌ نقل‌ از تاریخ‌ سمرقند ). از جملة کاتبان‌ او باید از ابوبکر بن‌ حامد نام‌ برد که‌ به‌ روایتى‌ سپس‌ وزیر پسر او امیر احمد بن‌ اسماعیل‌ شد (ثعالبى‌، یتیمة...، 4/64). مآخذ: ابن‌اثیر، الکامل‌؛ همو، اللباب‌، بیروت‌، دارصادر؛ ابن‌ اسفندیار، محمد، تاریخ‌ طبرستان‌، به‌کوشش‌ عباس‌ اقبال‌، تهران‌، 1320ش‌؛ ابن‌ خلکان‌، وفیات‌؛ ابن‌ عمرانى‌، محمد، الانباء فى‌ تاریخ‌ الخلفاء، به‌کوشش‌ تقى‌ بینش‌، مشهد، 1363ش‌؛ ابن‌ فقیه‌، احمد، مختصر کتاب‌ البلدان‌، به‌کوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، 1302ق‌؛ ابن‌ کثیر، البدایة؛ اصطخری‌، ابراهیم‌، مسالک‌ و ممالک‌، ترجمة کهن‌ فارسى‌، به‌ کوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، 1368ش‌؛ اقبال‌، عباس‌، تاریخ‌ مفصل‌ ایران‌، به‌کوشش‌ محمد دبیرسیاقى‌، تهران‌، 1346ش‌؛ بارتولد، و.و.، تاریخ‌ سیاسى‌ و اجتماعى‌ آسیای‌ مرکزی‌ تا قرن‌ 12، ترجمة على‌محمد زهما، کابل‌، 1344ش‌؛ بیهقى‌، على‌، تاریخ‌ بیهق‌، به‌کوشش‌ قاری‌ سیدکلیم‌الله‌ حسینى‌، حیدرآباددکن‌، 1388ق‌/1968م‌؛ تاریخ‌ سیستان‌، به‌کوشش‌ محمدتقى‌ بهار، تهران‌، 1314ش‌؛ ثعالبى‌، عبدالملک‌، ثمار القلوب‌، به‌کوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهیم‌، قاهره‌، 1384ق‌/1965م‌؛ همو، یتیمة الدهر، بیروت‌، دارالکتب‌ العلمیه‌؛ جرفادقانى‌، ناصح‌، ترجمة تاریخ‌ یمینى‌، به‌کوشش‌ جعفر شعار، تهران‌، 1357ش‌؛ حمدالله‌ مستوفى‌، تاریخ‌ گزیده‌، به‌کوشش‌ عبدالحسین‌ نوایى‌، تهران‌، 1362ش‌؛ حمزة اصفهانى‌، تاریخ‌ سنى‌ ملوک‌ الارض‌ و الانبیاء، بیروت‌، دارمکتبة الحیاة؛ خواندمیر، غیاث‌الدین‌، دستور الوزراء، به‌کوشش‌ سعید نفیسى‌، تهران‌، 1355ش‌؛ رافعى‌ قزوینى‌، عبدالکریم‌، التدوین‌ فى‌ اخبار قزوین‌، به‌کوشش‌ عزیزالله‌ عطاردی‌، بیروت‌، 1408ق‌/1987م‌؛ سمعانى‌، عبدالکریم‌، الانساب‌، به‌کوشش‌ عبدالله‌ عمر بارودی‌، بیروت‌، 1408ق‌/1988م‌؛ سهمى‌، حمزه‌، تاریخ‌ جرجان‌، حیدرآباددکن‌، 1387ق‌/1967م‌؛ شبانکاره‌ای‌، محمد، مجمع‌ الانساب‌، به‌کوشش‌ هاشم‌ محدث‌، تهران‌، 1363ش‌؛ صابى‌، ابراهیم‌، «المنتزع‌ من‌ الکتاب‌ التاجى‌»، اخبار ائمة الزیدیة، به‌کوشش‌ ویلفرد مادلونگ‌، بیروت‌، 1987م‌؛ صفدی‌، خلیل‌، الوافى‌ بالوفیات‌، به‌کوشش‌ فان‌ اس‌، ویسبادن‌، 1402ق‌/1982م‌؛ طبری‌، تاریخ‌؛ عتبى‌، محمد، «تاریخ‌ یمینى‌»، ضمن‌ شرح‌ الیمینى‌ ( الفتح‌ الوهبى‌ ) از منینى‌، قاهره‌، 1286ق‌؛ فرای‌، ریچارد ن‌.، بخارا، ترجمة محمود محمودی‌، تهران‌، 1365ش‌؛ فصیح‌ خوافى‌، احمد، مجمل‌ فصیحى‌، به‌کوشش‌ محمود فرخ‌، مشهد، 1341ش‌؛ گردیزی‌، عبدالحى‌، تاریخ‌، به‌کوشش‌ عبدالحى‌ حبیبى‌، تهران‌، 1363ش‌؛ مدرس‌ رضوی‌، محمدتقى‌، حواشى‌ بر تاریخ‌ بخارا (نک: هم ، نرشخى‌)؛ مرعشى‌، ظهیرالدین‌، تاریخ‌ طبرستان‌ و رویان‌ و مازندران‌، به‌کوشش‌ برنهارد دارن‌، تهران‌، 1363ش‌؛ مسعودی‌، على‌، مروج‌ الذهب‌، به‌کوشش‌ یوسف‌ اسعد داغر، بیروت‌، 1385ق‌؛ مقدسى‌، محمد، احسن‌ التقاسیم‌، به‌کوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، 1906م‌؛ ملازاده‌، احمد، تاریخ‌ (مزارات‌ بخارا)، به‌کوشش‌ احمد گلچین‌ معانى‌، تهران‌، 1339ش‌؛ منهاج‌ سراج‌، عثمان‌، طبقات‌ ناصری‌، به‌کوشش‌ عبدالحى‌ حبیبى‌، کابل‌، 1342ش‌؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران‌، 1339ش‌؛ نرشخى‌، محمد، تاریخ‌ بخارا، ترجمة ابونصر قباوی‌، به‌کوشش‌ محمدتقى‌ مدرس‌ رضوی‌ ، تهران‌ ، 1363ش‌ ؛ نظام‌ الملک‌ ، حسن‌ ، سیر الملوک‌ ( سیاست‌نامه‌ )، به‌کوشش‌ هیوبرت‌ دارک‌، تهران‌، 1355ش‌؛ یاقوت‌، بلدان‌؛ نیز:
Barthold, W., Turkestan Down to the Mongol Invasion, London, 1977; Frye, R.N., X The S ? m ? nids n , The Cambridge History of Iran, Cambridge, 1975, vol. IV.
صادق‌ سجادی‌
تکمله‌ - آرامگاه‌ اسماعیل‌ سامانى‌: مقبره‌ای‌ که‌ تا چندی‌ پیش‌ به‌ استناد روایات‌ نادرست‌ آرامگاه‌ اسماعیل‌ سامانى‌ دانسته‌ مى‌شد و در واقع‌ آرامگاه‌ خانوادگى‌ امرای‌ سامانى‌ است‌. این‌ بنا در جانب‌ غربى‌ شهر بخارا در جمهوری‌ ازبکستان‌ قرار گرفته‌، و پس‌ از 10 قرن‌ همچنان‌ استوار و پابرجاست‌. این‌ آرامگاه‌ به‌ عنوان‌ یکى‌ از کهن‌ترین‌ آثار معماری‌ ایران‌ و از نخستین‌ نمونه‌های‌ شناخته‌ شدة بناهای‌ آرامگاهى‌، از اهمیت‌ ویژه‌ای‌ در تاریخ‌ تحول‌ معماری‌ ایرانى‌ و اسلامى‌ برخوردار است‌. اهمیت‌ تاریخى‌ و ویژگیهای‌ معماری‌ و تزیینات‌ آجری‌ فوق‌العادة این‌ بنا آن‌ را از دیرباز مورد توجه‌ باستان‌ شناسان‌ ، معماران‌ و مورخان‌ هنر قرار داده‌ است‌. این‌ پژوهشگران‌ در تألیفات‌ متعدد خود در باب‌ هنر و معماری‌ جهان‌ اسلام‌، طرح‌ آرامگاه‌ سامانیان‌ به‌ ویژه‌ آسیای‌ مرکزی‌ از این‌ ساختمان‌ یاد کرده‌اند، ولى‌ این‌ مقبره‌ به‌ ندرت‌ موضوع‌ اصلى‌ تک‌ نگاری‌ جدی‌ و مستقلى‌ بوده‌ است‌. از این‌ میان‌ کسانى‌ چون‌ شرودر (ص‌ 949 -945 )، کُن‌ - وینر (ص‌ 13 )، پوگاچنکوا (ص‌ و کرسول‌ به‌ وصف‌ اجمالى‌ بنا
نمای‌ خارجى‌ آرامگاه‌ سامانیان‌
و توضیح‌ مختصر برخى‌ از ویژگیهای‌ آن‌ بسنده‌ کرده‌اند. استوک‌، رمپل‌ و بولاتف‌ نیز از جمله‌ پژوهشگرانى‌ هستند که‌ تک‌ نگاریهای‌ مستقلى‌ دربارة این‌ مکان‌ نوشته‌اند. دو محقق‌ اخیر از جمله‌ کسانى‌ هستند که‌ در تحلیل‌ هندسى‌ بنا به‌ تفسیر شخصى‌ و دور از واقعیتهای‌ معماری‌ پرداخته‌اند. مقبرة سامانیان‌ کتیبة تاریخ‌ احداث‌ بنا ندارد. تاریخ‌ بنای‌ آرامگاه‌ را میان‌ سالهای‌ 279 و 331ق‌/892 و 943م‌ دانسته‌اند. این‌ بنا را بر اساس‌ مدارکى‌ چند باید آرامگاه‌ خانوادگى‌ سامانیان‌ به‌ شمار آورد:
1.
نسخه‌های‌ متأخر از اسناد کهن‌ موقوفات‌ امیر اسماعیل‌ سامانى‌: طوماری‌ به‌ تاریخ‌ 931ق‌/1525م‌ (نک: چخویچ‌، «یادداشتها...1»، 267 -266 )، و نیز عکس‌ نسخه‌ای‌ از سند موقوفات‌ اسماعیل‌ سامانى‌ که‌ احتمالاً در قرن‌ 12ق‌/18م‌ از روی‌ نسخة قدیمى‌تری‌ استنساخ‌ شده‌، در دست‌ است‌ که‌ مربوط به‌ موقوفات‌ وی‌ در بخاراست‌. در این‌ اسناد آمده‌ است‌ که‌ اسماعیل‌ اراضى‌ نوکنده‌ را که‌ در غرب‌ بخارا واقع‌ بوده‌، وقف‌ مزار پدرش‌ کرده‌ است‌. محل‌ این‌ مزار نیز در همان‌ حوالى‌ و در «خارج‌ از قلعة قدیمى‌ بخارا در کوی‌ چهار گنبدان‌»، در محلى‌ که‌ امروز با موقعیت‌ مقبرة سامانیان‌ مطابقت‌ مى‌کند، مشخص‌ شده‌ است‌. شرایط انتخاب‌ «ناظر وقف‌ و شیخ‌ مزار» نیز در اسناد وقف‌ تعیین‌ شده‌ است‌ (همو، «مجموعة تازه‌ای‌...2»، .(259-270 نرشخى‌ نیز در کتاب‌ تاریخ‌ بخارا از برخى‌ از وقفهای‌ عام‌ اسماعیل‌ سامانى‌ یاد کرده‌ است‌ (ص‌ 39-40).
2.
کشف‌ چند قبر در درون‌ آرامگاه‌: به‌ دنبال‌ عملیات‌ مرمت‌ و حفاری‌ در 1926م‌/1305ش‌ به‌ وسیلة محقق‌ روسى‌ ویاتکین‌، چند قبر در بنا کشف‌ شد (گرابار، 17 ؛ بلر، 25 ؛ اشتوک‌، و فرضیة خانوادگى‌ بودن‌ آرامگاه‌ را تأیید کرد. از سوی‌ دیگر نرشخى‌ نیز یاد آور شده‌ است‌ که‌ احمد بن‌ اسماعیل‌ سامانى‌ را پس‌ از مرگ‌ در «گورخانة نوکنده‌» نهادند (ص‌ 129).
3.
کشف‌ کتیبه‌ای‌ به‌ خط کوفى‌ بر سردر شرقى‌ بنا: در 1937م‌/ 1316ش‌ پس‌ از برداشتن‌ لایة گچى‌ که‌ قسمتى‌ از نمای‌ اصلى‌ ساختمان‌ را پوشانده‌ بود، لوحى‌ چوبى‌ به‌ ابعاد 9/42 سانتى‌متر در بردارندة کتیبه‌ای‌ به‌ خط کوفى‌ بر بالای‌ سردر شرقى‌ مقبره‌ آشکار شد. این‌ کتیبة کهن‌ که‌ امروزه‌ تنها اندکى‌ از متن‌ آن‌ باقى‌ است‌، در زمان‌ کشف‌ کامل‌تر بوده‌، و احتمالاً بر دو سوی‌ در هم‌ ادامه‌ مى‌یافته‌ است‌ (بلر ، .(25-29 پژوهشگر روسى‌ بلیایف‌، در قسمتهایى‌ از این‌ کتیبه‌ که‌ اکنون‌ از بین‌ رفته‌، ظاهراً نام‌ نوة اسماعیل‌، نصربن‌ احمد را تشخیص‌ داده‌ است‌ (نک: همو، 26 -25 ؛ اشتوک‌ ، 267 ؛ پوگاچنکوا، . تاریخ‌ دقیق‌ نصب‌ این‌ کتیبه‌ معلوم‌ نیست‌، ولى‌ احتمال‌ مى‌رود که‌ مدتى‌ پس‌ از دفن‌ نصر بن‌ احمد در 331ق‌/943م‌ بر مقبره‌ جای‌ گرفته‌ باشد. بر اساس‌ این‌ مدارک‌ و شواهد پراکنده‌، مقبرة خاندان‌ سامانیان‌ مى‌بایست‌ در تاریخى‌ بین‌ اواخر قرن‌ 3 و اوایل‌ قرن‌ 4ق‌ بنا شده‌ باشد. بنای‌ آرامگاه‌ از آجر و به‌ شکل‌ مکعبى‌ به‌ ابعاد خارجى‌ 30/9 متر و ابعاد داخلى‌ 20/7 متر و ارتفاع‌ 9 متر (کرسول‌، بر یک‌ سکو ساخته‌ شده‌ است‌. دیوارها با شیب‌ اندکى‌ به‌ سوی‌ داخل‌ بنا متمایل‌ است‌ (رمپل‌، .(199 بر فراز این‌ مکعب‌ مربع‌ نسبتاً کامل‌، گنبدی‌ به‌ شکل‌ نیمه‌ کروی‌ به‌ ارتفاع‌ حدود 4 متر قرار گرفته‌ است‌. محورهای‌ اصلى‌ بنا بر جهات‌ چهارگانه‌ واقع‌ شده‌ (همانجا)، و 4 ورودی‌ یکسان‌ مقبره‌، در قسمت‌ میانى‌ هر یک‌ از دیوارها، بر این‌ محورها جای‌ گرفته‌ است‌. ساختمان‌ در مقطع‌ عمودی‌ از 3 قسمت‌ متمایز تشکیل‌ شده‌ است‌: منطقة مکعب‌ مربع‌ پایه‌، منطقة انتقالى‌ میان‌ مربع‌ پایه‌ و دایرة گنبد، و گنبد (نک: طرح‌). در داخل‌ بنا به‌ کمک‌ عناصر قوسى‌ از طریق‌ گوشه‌ سازی‌ سکنج‌، یک‌ منطقة انتقالى‌ 8 ضلعى‌ پدید آمده‌ که‌ زمینة مربع‌ را به‌ دایره‌ای‌ برای‌ اجرای‌ پوشش‌ گنبد تبدیل‌ کرده‌ است‌ . هر یک‌ از سکنجهای‌ چهارگانه‌ از یک‌ طاق‌ اصلى‌ و یک‌ نیم‌ طاق‌ که‌ از گوشة بنا بر آن‌ عمود شده‌ است‌، تشکیل‌ مى‌گردد. در هر یک‌ از دو طاس‌ حاصل‌ که‌ بدین‌ ترتیب‌ در فضای‌ داخلى‌ سکنج‌ پدید مى‌آید، دو نورگیر تعبیه‌ شده‌ است‌. هر یک‌ از 4 ضلع‌ منطقة 8 گوش‌ در میان‌ سکنجها، و به‌ تبعیت‌ از آنها، طاق‌ نمایى‌ دارد که‌ پهنة آن‌ با آجرکاری‌ مشبک‌ مزین‌ شده‌، نقش‌ نورگیر را ایفا مى‌کند. حد فاصل‌ میان‌ منطقة انتقالى‌ 8 ضلعى‌ و دایرة گنبد را یک‌ لایة 16 ضلعى‌ تشکیل‌ مى‌دهد که‌ به‌ کمک‌ 8 ستون‌ و سر ستونهای‌ آنها به‌ وجود آمده‌ است‌. این‌ 8 ستون‌ در زوایای‌ منطقة انتقالى‌ واقع‌ شده‌ است‌ (همو، .(199-201 حاصل‌ آنکه‌ استاد چیره‌دست‌ از این‌ طریق‌ و با سهولت‌ و زیبایى‌، مربع‌ پایه‌ را به‌ دایرة گنبد پیوسته‌ است‌. از بیرون‌، منطقة انتقالى‌ را غلام‌گردشى‌ که‌ بر نقشة مربع‌ به‌ دور ساختمان‌ مى‌چرخد، تشکیل‌ مى‌دهد. در این‌ غلام‌گردش‌ چندین‌ نیم‌ طاق‌ پشتیبان‌ برای‌ تقسیم‌ فشار و انتقال‌ رانش‌ گنبد بر پا شده‌ است‌. نمای‌ این‌ غلام‌ گردش‌ از ردیف‌ طاقگان‌ که‌ بنا را دور مى‌زند، تشکیل‌ شده‌ است‌ و به‌ خوبى‌ نیم‌ طاقهای‌ پشتیبان‌ را از دید پنهان‌ مى‌کند (پوگاچنکوا و رمپل‌، .(67 ساختمان‌ گنبد بر بناهای‌ مربع‌ شکل‌ یک‌ پدیدة مهم‌ معماری‌ ایران‌ است‌. اما در حالى‌ که‌ در بناهای‌ ایرانى‌ پیش‌ از دورة اسلامى‌ گوشه‌ سازی‌ به‌ کمک‌ سکنج‌ در بخشى‌ از حجم‌ مکعب‌ پایه‌ صورت‌ مى‌گرفت‌، در بناهای‌ دورة اسلامى‌ منطقة انتقالى‌ خود به‌ صورت‌ بخشى‌ مستقل‌ نمایان‌ شد. مقبرة سامانیان‌ یکى‌ از نخستین‌ نمونه‌های‌ این‌ نو آوری‌ است‌. بناهایى‌ چون‌ مقبرة عرب‌ اتا در «تیم‌» سمرقند، از 367ق‌/ 978م‌ و یا مقبرة دوازده‌ امام‌ در یزد، از 428ق‌/1037م‌، نمونه‌های‌ دیگر این‌ نوآوری‌ است‌. تبدیل‌ منطقة انتقالى‌ 8 ضلعى‌ به‌ دایره‌ با ابتکاراتى‌ نظیر آنچه‌ در مقبرة سامانیان‌ به‌ کار گرفته‌ شده‌، سرانجام‌ به‌ ساختمان‌ طبقة انتقالى‌ 16 ضلعى‌ مستقل‌ دومى‌ انجامید که‌ اولین‌ نمونة آن‌ در گنبد نظام‌ الملک‌ در مسجد جامع‌ اصفهان‌ دیده‌ مى‌شود. این‌ تحول‌ از این‌ پس‌ دستاوردهای‌ مهمى‌ در معماری‌ اسلامى‌ داشت‌. یکى‌ دیگر از ابتکارات‌ استاد معمار مقبرة سامانیان‌ ساختمان‌ نیم‌ طاقهای‌ پشتیبان‌ طبقة انتقالى‌ و غلام‌ گردش‌ بنا در جبهة بیرونى‌ این‌ قسمت‌ است‌. از این‌ به‌ بعد راههای‌ دیگری‌ برای‌ پشتیبانى‌ منطقة انتقالى‌ و تقسیم‌ فشار گنبد ابداع‌ شد، اما غلام‌ گردش‌، با نمای‌ خارجىمتشکل‌ از ردیف‌ طاقگان‌، همچنان‌ بخش‌ مهمى‌ از ارتفاع‌ قسمت‌ فوقانى‌ بسیاری‌ از بناها، از جمله‌ مقبرة سلطان‌ سنجر در مرو و یا گنبد سلطانیه‌ را به‌ خود اختصاص‌ داد (رمپل‌، .(205 نمای‌ خارجى‌ مقبرة سامانیان‌ در هر طرف‌، به‌ گونه‌ای‌ یکسان‌، از 3 قسمت‌ تشکیل‌ شده‌ است‌: پایه‌، ردیف‌ طاقگان‌ مربوط به‌ غلام‌ گردش‌ منطقة انتقالى‌ که‌ از 10 طاق‌ نمای‌ جناغى‌ واقع‌ بر دو نیم‌ ستونک‌ توکار در داخل‌ قابى‌ مستطیل‌ تشکیل‌ شده‌ است‌، یک‌ گنبد اصلى‌ و 4 گنبد فرعى‌. دو ستون‌ بزرگ‌ توکار سه‌ ربعى‌ زوایای‌ نماها، حرکت‌ منحنى‌ موزونى‌ را در گوشه‌های‌ بنا ایجاد نموده‌ است‌ (همو، .(199 ورودیهای‌ چهارگانة مقبره‌ بخش‌ عمده‌ای‌ از هر نما را به‌ خود اختصاص‌ داده‌ است‌. این‌ ورودیها از ارزشى‌ یکسان‌ برخوردارند و از این‌ رو بنا فاقد ورودی‌ اصلى‌ است‌. سردر هر ورودی‌ از طاقهای‌ جناغى‌ دوگانه‌ای‌ که‌ بر نیم‌ ستونهای‌ توکار قرار گرفته‌ است‌ و در قابى‌ مستطیل‌ شکل‌ جای‌ دارد، تشکیل‌ مى‌شود (پوگاچنکوا و رمپل‌، 66 ؛ برند، 71 ، تصویر .(44 در بسیاری‌ از آرامگاههایى‌ که‌ پس‌ از مقبرة سامانیان‌ ساخته‌ شد، یک‌ ورودی‌ اصلى‌، به‌ عنوان‌ بخشى‌ مستقل‌ و گاه‌ به‌ صورت‌ پیش‌ طاق‌، جبهة اصلى‌ و جهت‌ ورود به‌ بنا را متمایز مى‌کند. یکى‌ از اولین‌ نمونه‌های‌ نوع‌ اخیر را مى‌توان‌ در مقبرة عرب‌ اتا یافت‌. سطح‌ خارجى‌ بنا، بجز قسمت‌ پوشش‌ گنبدی‌ آن‌، با تزیینات‌ آجری‌ بسیار ماهرانه‌ پوشیده‌ شده‌ است‌. ردیفهای‌ سه‌تایى‌ افقى‌ و عمودی‌ آجر به‌ صورت‌ یک‌ در میان‌، به‌ پوششى‌ حصیری‌ مى‌ماند که‌ تمامى‌ بنا را دربر گرفته‌ است‌. این‌ پوشش‌ حصیر گونه‌ از بخش‌ پاکار طاق‌ سردرها به‌ پایین‌ با نقش‌ ریزتری‌ ساخته‌ شده‌ است‌ و نما را به‌ دو بخش‌ متمایز تقسیم‌ مى‌کند. از این‌ مرز به‌ بالا قاب‌ مستطیل‌ طاق‌ سردر به‌ صورت‌ نواری‌ از حلقه‌های‌ آجری‌ که‌ یادآور تزیینات‌ مرواریدی‌ دورة ساسانى‌ است‌، آغاز مى‌شود. در لچکى‌ طاقهای‌ سردر، بر زمینة آجرهایى‌ که‌ دندانه‌ای‌ کار گذاشته‌ شده‌، دو لوح‌ مربع‌ شکل‌ از جنس‌ گل‌ پخته‌ با تزیینات‌ هندسى‌ نقش‌ بسته‌ است‌. بالای‌ کلید طاق‌، بن‌مایه‌ای‌ گیاهى‌ در دو قاب‌ مثلث‌ جای‌ گرفته‌ است‌. پهنة طاق‌ کوچک‌ترِ سردر با نقوش‌ گیاهى‌ در شبکه‌ای‌ هندسى‌ تزیین‌ یافته‌ است‌. در ردیف‌ طاقگان‌ قسمت‌ غلام‌ گردش‌ قاب‌ مستطیل‌ طاقها با دو چرخش‌ حلقه‌وار در دو طرف‌ و یک‌ چرخش‌ حلقه‌وار در بالا و پایین‌ عناصر معماری‌ و تزیینى‌ را در این‌ ردیف‌ به‌ هم‌ پیوند مى‌دهد. نیم‌ستونکهای‌ توکار طاقها در این‌ بخش‌ از گل‌ پخته‌ ساخته‌ شده‌، و به‌ تناوب‌ با نقش‌ مارپیچ‌ و زیگزاگ‌ تزیین‌ شده‌ است‌. پهنة این‌ طاقها با آجرکاری‌ تزیین‌ شده‌، در حالى‌ که‌ لچکیها دگمه‌هایى‌ از گل‌ پخته‌ دارد. نواری‌ از حلقه‌های‌ آجری‌، همانند قابى‌ که‌ طاق‌ سردر بنا را دربر مى‌گیرد، حد فوقانى‌ قسمت‌ مکعب‌ بنا را مشخص‌ مى‌کند (همانجا). سطح‌ دیوارهای‌ داخلى‌ نیز همانند نمای‌ خارجى‌ با مهارت‌ کامل‌ به‌ وسیلة آجر تزیین‌ شده‌ است‌. در اینجا نیز تنوع‌ نقوش‌ تزیینى‌ با توجه‌ به‌ فضا و عناصر معماری‌ مختلف‌، شکل‌ یافته‌، و تأکیدی‌ است‌ بر تقسیم‌ بندی‌ ساختاری‌ و کاربردی‌ بنا. بدین‌ ترتیب‌، قسمت‌ پایین‌ 4 دیوار مقبره‌ تا ارتفاع‌ پاکار طاقهای‌ سردر ورودی‌ به‌ تقلید از آجر چینى‌ سطوح‌ خارجى‌ تزیین‌ یافته‌ است‌. در بخش‌ فوقانى‌ دیوارها تا زیر منطقة انتقالى‌، ردیفهای‌ 5 تایى‌ و 4 تایى‌ آجر که‌ یک‌ در میان‌ به‌ صورت‌ افقى‌ و مورب‌، با زاویة 45، قرار گرفته‌، جای‌ داده‌ شده‌، و شبکة منظمى‌ مرکب‌ از اشکال‌ مربع‌ و لوزی‌ پدید آورده‌ است‌. اجزاء بخش‌ ورودی‌ یعنى‌ قاب‌، لچکیها و پهنة طاق‌ با بن‌مایه‌های‌ متفاوت‌ تزیین‌ شده‌ است‌ و از سطوح‌ جانبى‌ متمایز مى‌گردد. در تزیین‌ منطقة انتقالى‌، به‌ خلاف‌ قسمت‌ مکعب‌ پایه‌، عناصر معماری‌ نقش‌ مهم‌تری‌ ایفا مى‌کند. در واقع‌ طاقهایى‌ که‌ 8 ضلع‌ منطقة انتقالى‌ را شکل‌ داده‌، تزیینات‌ آجری‌ را در این‌ بخش‌ کاملاً تحت‌ - الشعاع‌ قرار داده‌ است‌. در اینجا نقوش‌ سادة گیاهى‌ گچ‌بری‌ شده‌، تنها به‌ عنوان‌ تأکیدی‌ بر برخى‌ از خطوط اصلى‌ عناصر معماری‌ به‌ کار آمده‌ است‌ (رمپل‌، .(201-203 16 لوح‌ مدور بر لچکیهای‌ 8 طاق‌ اصلى‌ این‌ بخش‌ قرار داده‌ شده‌ است‌. الواح‌ شانزده‌ گانة لایة زیر گنبد با نقوش‌ گیاهى‌ از آجر تراشیده‌، تزیین‌ گردیده‌ است‌. دو نوار تزیینى‌ آجری‌ با اشکال‌ حلقوی‌ و لوزی‌، مرز منطقة انتقالى‌ و گنبد را مشخص‌ مى‌کند (هیلنبراند، .(80 تزیینات‌ آجری‌ مقبرة سامانیان‌ در معماری‌ اسلامى‌ بى‌نظیر است‌. غالب‌ بناهای‌ سده‌های‌ نخستین‌ اسلامى‌ به‌ تقلید از دورة ساسانى‌ به‌ گچ‌بری‌ تزیین‌ مى‌شده‌ است‌، از آن‌ جمله‌ است‌ آثار مکشوف‌ در قدیمى‌ترین‌ بخشهای‌ بنای‌ مسجد جامع‌ اصفهان‌، نیشابور، نایین‌ و نُه‌گنبد بلخ‌. گرچه‌ استفاده‌ از گچ‌ در سده‌های‌ بعدی‌ نیز ادامه‌ یافت‌، اما تزیینات‌ آجری‌ شاخص‌ معماری‌ قرون‌ 4 و 5ق‌ (دورة سامانیان‌ و آل‌ بویه‌) گردید. مقبرة سامانیان‌ در بخارا، سردر مسجد جورجیر در اصفهان‌ و نیز آثار بازمانده‌ از آل‌ بویه‌ در مسجد جامع‌ این‌ شهر مثالهای‌ قابل‌ توجهى‌ از کاربرد آجر در اولین‌نمونه‌های‌ پیشرفته‌ و شناخته‌ شدة این‌ نوع‌ تزیینات‌ است‌. به‌ خلاف‌ معماری‌ سلجوقى‌ و ایلخانى‌ که‌ در آن‌ بندهای‌ میان‌ آجرها به‌ کمک‌ نقوش‌ کنده‌ در ملاط تزیین‌ شده‌ است‌، در مقبرة سامانیان‌ بندها و فواصل‌ میان‌ ترکیبات‌ آجرها بى‌ نقش‌ باقى‌ مانده‌ است‌. بدین‌ ترتیب‌، فواصل‌ عمیقى‌ که‌ بین‌ ترکیبات‌ آجرها، عریان‌ باقى‌ مانده‌، باعث‌ پدید آمدن‌ سایه‌ روشنهای‌ متنوع‌ بر سطوح‌ مختلف‌ بنا مى‌گردد و جذابیت‌ خارق‌العاده‌ای‌ به‌ این‌ مقبره‌ مى‌دهد و از آن‌ اثری‌ منحصر به‌ فرد مى‌سازد (بلوم‌، .(85 مقبرة سامانیان‌ نخستین‌ نمونه‌ از بناهای‌ آرامگاهى‌ است‌ که‌ از قرن‌ 4ق‌ به‌ بعد بر گور شخصیتهای‌ سیاسى‌ و یا مذهبى‌ برپا شد و تحول‌ مهمى‌ در معماری‌ اسلامى‌ پدید آورد. ساختمان‌ مکعب‌ شکل‌ گنبد دار مقبرة سامانیان‌ با 4 ورودی‌ یکسان‌ خود و ردیف‌ طاقگان‌ و گنبدهای‌ فرعى‌ چهارگانة آن‌ برخى‌ از محققان‌ را به‌ مقایسة عینى‌ میان‌ این‌ بنا و بنای‌ چهار طاقیهای‌ ساسانى‌ رهنمون‌ ساخته‌ است‌. علاوه‌ بر ساختار کلى‌ مقبرة سامانیان‌ که‌ الهام‌ بخش‌ بسیاری‌ از مقابر اسلامى‌ شد، عناصر معماری‌ و تزیینى‌ آن‌ نیز منشأ تحولات‌ و محرک‌ دستاوردهای‌ مهمى‌ در معماری‌ دوره‌های‌ بعد گردید. استفاده‌ از راه‌ حلهای‌ نوین‌ در سنت‌ دیرینة ساختمان‌ منطقة انتقالى‌ میان‌ پایه‌ و گنبد و بنای‌ سکنجهای‌ مستقل‌ در این‌ منطقه‌ مقبرة سامانیان‌ را به‌ یکى‌ از ارکان‌ اصلى‌ پیشرفت‌ فنون‌ معماری‌ ایران‌ در دورة اسلامى‌ تبدیل‌ کرده‌ است‌. ردیف‌ طاقگان‌ منطقة فوقانى‌ در نمای‌ خارجى‌ برخى‌ از بناهای‌ اسلامى‌ نیز یادآور همین‌ بخش‌ از بنای‌ مقبرة بخاراست‌. در آرامگاه‌ سامانیان‌ تزیینات‌ آجری‌، مانند الیافى‌ از حصیر، تمامى‌ سطوح‌ اصلى‌ و فرعى‌ بنا را در نوردیده‌ است‌. هر چند که‌ از این‌ پس‌ هم‌ تزیینات‌ آجری‌ نقش‌ غیر قابل‌ انکاری‌ در آرایش‌ بناهای‌ اسلامى‌ ایفا نمود، اما هیچ‌ یک‌ از آنها توان‌ رقابت‌ با این‌ شاهکار معماری‌ را نیافت‌. مآخذ: نرشخى‌، محمد، تاریخ‌ بخارا، ترجمة احمد بن‌ محمد قباوی‌، تلخیص‌ محمد بن‌ زفر، به‌ کوشش‌ محمدتقى‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌، 1363ش‌؛ نیز:
Blair, Sh. S., The Monumental Inscriptions from Early Islamic Iran and Transoxiana, Leiden, 1992; Bloom, J. and Sh. S. Blair, Islamic Arts, London, 1997; Brend, B., Islamic Art, London, 1991; Chekhovich, O. D., X Krest'yanskie obyazatel'stva 1914g. na osnovanii... n , Istoricheskie zapiski, 1950, vol. XXXIII; id, X Novaya Kollektsiya dokumentov po istorii Uzbekistana n , ibid, 1951, vol. XXXVI; Cohn-Wiener, E., Turan, Berlin, 1930; Creswell, K.A.C., Early Muslim Architecture, New York, 1979; Grabar, O., X The Earliest Islamic Commemorative Structures, Notes and Documents n , Ars Orientalis, 1966, vol. VI; Hillenbrand, R., X The Islamic Architecture of Persia n , The Arts of Persia, Ahmedabad, 1989; Pugachenkova, G. A., Iskusstvo zodchikh Uzbekistana, Tashkent, 1963; id and L. I. Rempel, Vydayushchiesya pamiatniki arkhitektury Uzbekistana, Tashkent, 1958; Rempel, L. I., X The Mausoleum of Islam'il the Samanid n , Bulletin of the American Institute of Persian Art and Archaeology, 1936, vol. IV; Schroeder, E., X Islamic Architecture... n , A Survey of Persian Art, London etc., 1967, vol. III; Stock, G., X Das Samanidenmausoleum in Bukhara I n , Arch L - ologische Mitteilungen aus Iran, 1989, vol. XXII.
هایده‌ لاله‌

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد